جدول جو
جدول جو

معنی ذات سوار - جستجوی لغت در جدول جو

ذات سوار
(تُ سِ)
زنی مجلّله و صاحب مکانت: لو ذات سوار لطمتنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه سوار
تصویر شاه سوار
سوار دلاور و چالاک و ماهر در سواری اسب
فرهنگ فارسی عمید
(تُ عِ)
آهمند. معیوب. فاسد
لغت نامه دهخدا
(چُ سَ)
چابک سوار. رجوع به چست سواری شود
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
نام پهلوانی پدر دستان و جد رستم. (آنندراج) :
بسکه در اصطبلش آمد تاخت اسب خویش را
در تلاش منصب میرآخوری سام سوار.
سعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به سام شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شهسوار. کسی که در سواری اسب و غیر آن ماهر است. (فرهنگ نظام). شهسوار و فارس و راکب بزرگوار و باعظمت. (ناظم الاطباء). فرد ممتاز در سواری:
ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی.
نظامی.
کین شاه سوار شیرپیکر
روی عربست و پشت لشکر.
نظامی.
بدامن کوهی خواهی رسید شاه سواری ترا پیش خواهد آمد. (انیس الطالبین ص 28)
لغت نامه دهخدا
(تُ وَ بَ)
یقال للرجل اذا تکلم بما ینکر علیه، جئت بها شعراء و ذات وبر
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو سوار
تصویر گاو سوار
کسی که سوار گاو شود
فرهنگ لغت هوشیار